ای همه ساله پای بست غرور


در خرابات حرص مست غرور

حرصت افگنده باز از ره حق


اینچنین کی رسی به درگه حق

راه دور است و مرکبت لنگ است


بار بسیار و عرصه پرسنگ است

بار حرص و حسد زدوش بنه


هر چه داری بخور، بنوش و بده

ره تو دور شد یقین بشنو


تو مجرد شو و مپای و برو

ترک این هستی مزور کن


دل به نور یقین منور کن

تا بدانی مسافت راهش


کم و بیش و دراز و کوتاهش

دو قدم بر سر وجود نهی


وان دگر بر در ودود نهی